۱۳۸۶ اسفند ۱۶, پنجشنبه

تعریف چند گزاره : سیاست مهار دوگانه, لیبرالیسم و اندر حکایت ما ایرانیان

تعریف چند گزاره : سیاست مهار دوگانه, لیبرالیسم, ...

از زمان ثبت نام کاندیداهای دوره نهم انتخابات رئیس جمهوری باب شده که خبرنگارها از کاندیداها سئوالاتی در مورد "سیاست مهاردوگانه" , "چشم انداز بیست ساله" و ... می پرسند. به این نتیجه رسیدم توضیح این گزاره "سیاست مهاردوگانه" رو بیارم که ان شاء الله اگر کاندیدای مجلس یا ریاست جمهوری شدید, خبرنگارها نتونن با این سئوال گیرتون بندازن و بعدش همه جا پخش کنند و مردم هم به ریشتون بخندن.( در حالی که خودشونم نمی دونن یعنی چی!)

سیاست مهار دوگانه : سیاست سنتی آمریکا در برخورد با ایران "سیاست ترویج موازنه قوا" بوده است, اما در فاصله سالهای 1372 تا 1375 , که در این دوره شرکتهای آمریکایی منابع بیشتری از انرژی دریای خزر رو کشف می کنند, ایالات متحده سیاستش را از نظر فکری منسجم می کند و سیاست "مهار دوگانه یا دو جانبه" به عنوان دستاورد فکری دولت کلینتون اعلام می شود. این سیاست از آن زمان به صورت رسمی در برخورد با ایران و عراق به کار گرفته شد.

دوگانه بودن این سیاست به معنای استفاده از ابزارهای "نظامی" و "غیرنظامی" (تحریم های اقتصادی و سیاسی) برای کنترل عملکرد حکومت ایران در داخل و خارج از ایران است که با تصویب قانون اِل.اِی.اِس در کنگره آمریکا به اجرا گذاشته شد. مبنای این سیاستِ ایالات متحده در خلیج فارس ادامه تعهد و تضمین امنیت متحدانش و حفظ جریان نفت می باشد. همین سیاست بود که منجر به برنامه "نفت در برابر غذا" در دولت صدام حسین در عراق شد. به زبان ساده این سیاست یعنی "می شه هر بلایی سر ایران آورد, اما جریان نفت ایران نباید قطع بشه", جریان نفت خط قرمز این سیاست حساب می شود.

خدا رو شکر بخش نظامی این سیاست هنوز در قبال ایران به صورت جدی به کار گرفته نشده است.

لیبرالیسم :

اصولا ما ایرانیها متخصص اظهار نظر در مورد مسائلی هستیم که هیچ سر رشته ای ازشون نداریم!! مثلا تهران سوار تاکسی می شی, راننده تاکسی دولت رو در همه زمینه ها نقد می کنه, از چشم اندازه بیست ساله و لایحه بودجه شروع می کنه و آخرشم نتیجه می گیره که جمهوری اسلامی دست نشانده انگلیسه! انقدر هم با اعتماد به نفس حرف می زنه که آدم جرات نمی کنه چیزی بگه, از ترس اینکه یکوقت آدمو وسط اتوبان همت پیاده نکنه مجبوری همش تایید کنی! البته اشتباه نشه, قطعا همه می تونن در همه موارد نظر داشته باشن, اما نقد رو باید به متخصصین واگذار کرد.

اما خوب واقعا دیگه الان وقتش شده که مثلا اگه یک نفر ازمون پرسید "فلانی گرایشِ سیاسیت چیه؟" و ما بدون درنگ جواب دادیم : "لیبرالم! " ( که معمولا توی این مواقع سرمون رو هم با افتخار بالا می گیریم!) , حداقل انتظار اینکه بدونیم معنای لغویِ گزاره "لیبرال" یا "لیبرالیسم" چیه!

اصطلاح لیبرالیسم برگرفته از ریشه لاتینی "لیبر" به معنای آزادی است. لیبرالیسم در قاموس سیاسی نظریه‌ای است که خواهان حفظ درجاتی از آزادی در برابر هر نهادی است که تهدید کننده آزادی بشر باشد. لیبرالیسم در زمینه اندیشه‌های اقتصادی، به معنای مقاومت در برابر تسلط دولت بر حیات اقتصادی در برابر هر نوع انحصار و مداخله دولت در تولید و توزیع ثروت است. اصطلاح دیگری که در این رابطه وجود دارد، لیبرالیسم مذهبی است که به معنای اعتقاد به حق هر کس در انتخاب راه پرستش خداوند یا بی ایمانی است . لیبرالیسم از سویی به یک جریان سیاسی بورژوازی اطلاق می‌شد که در عصر مترقی بودن آن یعنی در زمانی که سرمایه‌داری صنعتی علیه اشرافیت فئودالی مبارزه می‌کرد و درصدد گرفتن قدرت بود، به وجود آمد و رشد کرد. لیبرال‌ها در آن زمان بیانگر منافع و مدافع طبقه‌ای در حال رشد و بالنده بودند. آزادی از قید و بندهای اقتصادی و اجتماعی دوران فئودالیسم را طلب می‌کردند، می‌خواستند که قدرت مطلقه سلطنت محدود شود، در مجلس عناصر لیبرال راه یابند و حق رأی آزاد و سایر حقوق سیاسی در محدوده خاص آن دوران و به مفهوم بورژوایی آن به رسمیت شناخته شود. در قاموس مارکسیستی، مفهوم سیاسی لیبرالیسم به یک روش لاقیدانه و درویش مسلکانه در داخل حزب طبقه کارگر نسبت به دشمن طبقاتی اطلاق می‌شود. در این مفهوم لیبرالیسم به معنای آشتی طلبی غیر اصولی به ضرر اساس اندیشه‌های ”مارکسیسم – لنینیسم“، نرمش بجا در مقابل خطا و نادیده گرفتن نقض اصول به علل مشخصی به کار می‌رود. لیبرالیسم در این مفهوم از نمودهای فرصت‌طلبی و فردگرایی است.

با توجه به اینکه کیبوردِ من برچسب فارسی نداره, خوندن بقیه توضیحات مربوط به اندیشه لیبرالیسم رو به خودتان واگذار می کنم, که می تونید توی لینک زیر پیداشون کنید:

http://en.wikipedia.org/wiki/Liberalism

نکته ای که هست اینکه گزاره های سیاسی کاملا تحت تاثیر موقعیت جغرافیایی هستند, مثلا تعریف لیبرالیسم در اروپا و آمریکا با هم متفاوت. اصولا ما در ایران گروه یا حزبی نداریم که تفکراتشون براساس لیبرالیسم تعریف شده باشه و من وقتی متعجب می شم که بعضی ها می گن "خیلی لیبرال" یا "چپ لیبرال" یا "خیلی چپ لیبرال" و ... که واقعا آدمو به خنده وا می داره, چون توی ادبیات سیاسی ایران چنین گزاره هایی تعریف نشده هستند! من فکر می کنم که منظور این افراد از لیبرال "اصلاح طلب" است, حالا اگه توی گزاره های بالا به جای کلمه "لیبرال" گزاره "اصلاح طلب" یا معادل انگلیسیش "رفرمیست" رو جایگزین کنیم, این گزاره ها در ادبیات سیاسی ایران هم معنا دار می شوند!

به نظر من دیگه وقت این رسیده که ما به عنوان قشر داعیه دار روشنفکری, بدونیم مفهوم چیزهایی که مدعی هستیم به اونها باور داریم چیه! این حداقل چیزیه که از ما انتظار میره و این محقق نمی شه مگر با افزایش مطالعه. باید باور کنیم اگر فقط شنونده باشیم هیچکس فکر نمی کنه که ما لالیم یا خدای ناکرده نادان هستیم.

باید باور کنیم که برای هر سئوال "نمی دانم" هم می تونه یک جواب باشه. لزومی نداره برای اثبات دانش و آگاهیمون در مورد چیزهایی که ازشون هیچ سر رشته اس نداریم, اظهار نظر کنیم, باید باور کنیم "عدم اظهار نظر" به هیچوجه به معنای نادانی نیست, فقط به این معنیه که نظر نداریم و بحث رو به کسانی محول می کنیم که در اون زمینه سر رشته دارن. می تونیم دانش و آگاهیمون رو در زمینه ای اثبات کنیم که توش صاحب نظر هستیم.

باز هم اندر حکایت "فوضولی ما ایرانیان در چیزهایی که ازشون سر در نمی یاریم!!"

کسی که به ما نپریده بود، کلاغ ورپریده بود. از زمین و آسمان تیر خلاص به جان این دکتر ‏عبدالکریم سروش که در زندگانی مهم ترین موضوعی که سی سال است تلاش کرد اثبات کند اینست که دین ‏موضوع خطرناکی نیست و دین با آزادی تضاد ندارد و دین با دموکراسی بیگانه نیست و اصولا ‏آدم می تواند دین داشته باشد و به مردم حمله نکند. حالا اگر مصباح یا مهدوی کنی یا ‏حجت الاسلام فاکر یا هر نوع ترتیب دهنده دیگر، چنین چیزی گفته بود، غصه نمی خوردیم، ‏بالاخره می گفتیم دارند به رسالت الهی شان عمل می کنند. حالا چرا مجید مجیدی؟ از دیروز دارم ‏به کلاغ و ورپریده و این جور چیزها فکر می کنم. در یک وب سایت امت حزب الله این عنوان ‏رویت شد که « مجید مجیدی نسبت به اهانت روشنفکرنماها به مقدسات اعتراض کرد.» همه چیز ‏این اعتراض را می شود آدم بفهمد، جز اینکه می گویند « روشنفکر نماها»، حالا چرا « روشنفکر ‏نماها»؟ مگر معتقد نیستیم که همه روشنفکران فاسد و غربزده و خائن و پلید و بیمار هستند؟ همان ‏روشنفکر خالی هم بگوئیم مردم منظورمان را می فهمند.


محسن صالحی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

I agree 100%.