۱۳۸۷ بهمن ۴, جمعه

زندان همه

زندانٍ «همه» در مکتب «همه ایسم»!!

يكي از دردناك ترين و مسخ كننده ترين عواملِ عدم رشد انسان، همرنگ شدن و پيروي همه جانبه از بقيه است. منجلابي كه عزيز ترين و شكوه انگيز ترين مشخصه هاي انسان بودن هر فرد ، دردناكانه نفي ميشود و قدرت ظهور پيدا نميكند. زمينه هايي هست كه خود انسان بايد بشناسد، ببيند، لذتِ شناختش را درك كند، رنج انتخابش را بر خود هموار كند، بر خود بار سنگين مسئوليت انساني اش را به دوش كشد و هزار راه پيش رو را «خودش» برگزیند. از آنجايي كه براي خيلي از ماها اصلاً خودي تعريف نشده كه بخواهد شكوهمندانه از بين راه هاي پيش رو، خود را انتخاب كند، به اين مرحله نميرسيم كه از اين محروميت عظيممان آگاه شويم و بر حال زار خود گريه كنيم. در نزد خيلي از افكار، دنيا كارخانه ايست كه به جز دو سه نوع محصول‌ ،«نميتواند» اين انعطاف را داشته باشد كه محصولي جز محصولات تكراري قبلي توليد كند.انسان مواد اوليه ايست كه وارد خط توليد(زندگي تكراري) ميشود و جز شبيه محصولات انبار نميتوان انتظار محصول جديد را داشت.

عمق ديدِ هر كس نمايانگر ساخت خويشتن او ميشود، اگر اصلاً خويشتني در ذهن متصور باشد. سن كه بالا ميرود فرد با محيط اطرافش رابطه برقرار ميكند. نوع زندگي همه ، شناخت همه، مشغوليات ذهني همه، تيپ ظاهري و دروني همه، دوندگي هاي بي سرانجام همه، حرفهاي همه، ايده آل هاي همه، آرزوهاي همه، قضاوت هاي همه، سرگرمي هاي همه، موضوع مورد علاقه همه، و... هزار همه ديگر او را متوجه خود ميكند و از آنجايي كه اصلاً وجود انساني و شخصيتي و خويشتني تعريف نشده است، « ديد و شناخت» هر فرد تنها حواشي اين «همه ها » را ميشناسد و چون محصولي تكراري از خط پرداخت و توليد توده اي جامعه بيرون مي آيد. گونه اي كه فقط كافيست يكي از اين «همه» ها را بشناسي تا ذهنيتي غالبي در مورد همه شان پيدا كني. يكي از اين عاجزان و منفعلانِ «همه» را انتخاب كن، آنقدر غالبند كه نيازي نيست خيلي زحمت بكشي. اين مدل لباس را ميپوشد، منبعش «همه»، اين فيلم را ميپسندد؛ منبعش «همه»، اين نوع رشته تحصيلي را دوست دارد؛ منبعش «همه»، ايده آلش اين است، منبعش «همه»، امروز تي شرت قرمز ميپوشد و فردا تي شرت سبز؛ منبع خط دهنده اش «همه»، نظرش در مورد مسئله اي اين است، همان نظرات شنيده شده ي «همه»، امروز بدنسازي ميرود ؛ چراییش را از «همه» بپرس ،دیروز فلان آهنگ گوش میکرد و امروز طبق دستور «ارباب همه» رپ گوش میدهد و هزاران تقلید تاسف بار و رقت انگیز دیگر . با ديدن يك تيپ،‌ ميتواني بقيه ر اهم بشناسي. همه يك جور و يك اندازه و يك شكل. يكي نيست بگويد پس خودت چي، اصلاً خودي داري ؟ روي ميمون راهم سفيد كرده ايم. ميمون هم، هر نوع ادا و اطواري را تقليد نميكند. كساني كه حتي ذره اي خود را از اين گرداب پوچ شدن و خالي شدن بالا ميكشند، متحير ميشوند كه واقعاً چرا يك انسان اين قدر عاجز و ضعيف و مستضعف فكري بايد باشد كه تمام وجودش با همه اضافه ها و حواشي اش را همه ميسازند جز خود او ؟ وقتي مدل شبيه هم شد، صفات هم يكسان ميشود و چون اغلب اين صفات، از راحت و سهل الوصول ترين راهها تبعيت ميكند معمولاً نميتواند صفتي ممتاز و برجسته باشد. مخصوصا اگر اين همه از آنِ جامعه اي باشد كه همه شيفته و دلباخته خود انكاري و توهين به خودي باشند و از اين كار برايشان كاري لذت بخش تر نباشد.چون به راحتي ميتوان اين قوم خود باخته و خود انكار را صفات تزريق كرد و رنگشان كرد و مجموعه اي يكدست و بدون كوچكترين تفاوت در جهت اميال گروهي يا شخصي ايجاد كرد. يكي از صفات ممتاز اين« همه ها» و در اصل« يكي ها» علاقه به غرق شدن در همه و دور شدن از تنهايي با خود است. دكتر شريعتي چه زيبا ميگويد كه:«آدم های اندکند که به ازدحام محتاجند،کسانی که خود هیچند میکوشند تا در دیگران،در شلوغی غرق شوند،در انجاست که پوچی خود را احساس نمیکنند،هر گاه تنها میمانند به وحشت میافتند چون حتی یک نفر را احساس نمیکنند،خلا محض!» اسكار وايلد جمله بسیار تأمل برانگيزي دارد هنگامي كه ميگويد:« وقتي (همه) با من هم عقيده ميشوند تازه احساس ميكنم كه اشتباه كرده ام.» و تولستوي ميگويد: «بدترين و خطرناك ترين كلمات اينست:«(همه) اين جورند.»

در آن سمت هم عده اي فكر ميكنند تنها اگر خاص باشند، رشد يافته و انسان به معناي حقيقي اش هستند. تنها خاص بودن كه ملاك نيست. مثلاً از يك فيلم كلاسيك با موضوع مخاطب خاص هيچ چيز نميفهمد و حتي بدشان هم مي آيد ولي براي خوردن برچسب «خاص» به به و چه چه ميكند. اين دسته از گروه قبلي قابل ترحم تر و ضعيف ترند. چون ميتوان متصور بود يكي از« همه ايسم ها» خود را بشناسد و شخصيتي مستقل در جهت انساني و الهي پيدا كند ،‌ولي اين دسته چون خيال كاذب ميكنند كه انساني متعالي و برجسته است تا هميشه در اين جهل فضاحت بار ميماند.

انساني كه طعم لذت « اختيار و عزت انساني» و «آفريدگار خود در جهت خليفه خدا بودن» و « فكر و جناح فكري مستقل داشتن» و « تحت تاثير پوچ همه نبودن» را بچشد، هرگز امكان ندارد غفلت از خود و تسليم خويشتن به طبع همه را ،راضي شود و حاضر هست تمام سختي ها و درد ها را به خاطر حفظ نعمت الهي اختيار و سازنده بودن ، شكوهمندانه و غرور آميز تحمل كند.