۱۳۸۸ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

آن چهار سال ِ کروبی و این چهار دقیقه ی میرحسین

خیابان‌ها لبریزست از حامیان نامزدهای مختلف. یکی «یک یا حسین تا میرحسین» می گوید و دیگری «محمود احمدی نژاد، مقابل ظلم و فساد» را فریاد می‌زند و در این هیاهو و جنجال و شور و هیجان جای یک عنصر بسی خالی‌ست: تعقّل.

دیشب با دوستی صحبت می‌کردم که دودل در میانه‌ی راه بود که به تیم و برنامه رای دهد یا تیپ و سخنوری و چکامه.

گویا بعد از مناظره مهندس موسوی و کروبی و آن چهار دقیقه‌ی طوفانی که مهندس شجاعانه کوسِ بی‌آبرویی احمدی‌نژاد را بر فلک نواخت، عاشق و دلباخته‌ی نگاهِ پاکِ وی در دوربین شده بود و صراحت و شیرینی بیانش. او را نه یک فرد که سمبلِ یک تفکر در طبقه متوسط جامعه یافتم و حسرت خوردم. حسرتِ اینکه قشرِ تحصیل‌کرده‌ی ما هم چه آسان رای خود را به چند دقیقه سخنوری می‌فروشد. همانطور که طبقه فرودست رای خود را به دلیل چند دقیقه صحبت همراه با لبخندِ ملیح از مبارزه با مافیای فساد و مظلوم‌نمایی و نمایش‌ِ عدالت‌خواهی به سبدِ نماینده باند قدرت ریخت.

چهار سال تمام بعد از افتضاحی که در انتخابات گذشته واقع شد، شیخ در تکاپوی احقاقِ حقِ خود و دیگران است. چهار سالِ آزگار است که از توهین به معلمانِ فرهیخته برمی‌آشوبد و نظامی تنومندِ مداخله‌گر را با تشری بر جای خود می‌نشاند و غصه‌ی درویشان را می‌خورد و غمِ دانشجویان را.

چهار سال برای جا انداختن فرهنگِ تحزب روزنامه‌ای وزین راه انداختن، تیم جمع کردن، سخنرانی کردن و نامه نگاشتن کارِ کوچکی نیست. بگذریم از قبل از این چهار سال که روشنفکری را با نهیبی از اعدام رهانیدن و نماینده‌ای را با تهدیدی از بند رهایی دادن هم کم دستاوردهایی نبود برای یک روحانی که غمِ دینِ اسلامِ بی‌ریا را می‌خورد و از دستِ آنها که زیانِ دیگران از پی سود خویش می جویند و دین پیش می‌آرند فریادِ تحجرشکن‌اش به آسمان‌ها رسیده است.

شاید چنین خصایصی مانند شجاعت، آزاداندیشی و آزادگی و احترام به خردِ جمعی بوده که باعث شده بسیاری از آنها که خود شایسته‌ی ردای ریاست جمهوری بودند و در حد و اندازه‌ی آن،‌ گردِ شیخ جمع آیند و به دعوتش برای اداره‌ی کشور بر پایه‌ی تعقل و شایسته‌سالاری لبیک گویند. زخم‌خوردگان تحجر و باندهای مخوف قدرت و احزابِ پادگانی که کارنامه‌ای بی‌لکه داشته و قلبشان برای ایران می‌تپد همگی اطراف او جمع شده اند تا طرحی نو براندازند. جالب است که آنها که انحرافِ راهشان به سببِ نداشتنِ راهبردِ مشخص و تندروی‌های بی‌جهت و نشناختنِ پیچیدگی‌های قدرت و سیاست اکنون و پس از روی کار آمدنِ دولت نهم و تشکیل مجالس هفتم و هشتم و بسته شدن آنهمه روزنامه به اثبات رسیده است، شرم می‌کنند که به حریمِ شیخ نزدیک شوند و چاره در آن می‌بینند که بی‌دعوت گردِ نامزدی دگر جمع شوند، حتی اگر از این حمایت استقبال نشود.

وقتی می‌بینم چطور چهار سال استمرار در دفاع از حقوق دیگران و برملا کردن کاستی‌های دولت و پلشتی‌های باندهای خودسرِ قدرت به چهار دقیقه سخنرانی فروخته می‌شود به این صد سال دموکراسی جویی بعد از مشروطه تاسف می‌خورم که گویی بی‌ثمر بوده است. به صرفِ بغضِ کسی حبّ دیگری را به دل گرفتن که نه برنامه‌ای مدون و نه تیمی مشخص و نه شعاری واضح و «قابل پیگیری» دارد برای آینده کشور زیان‌بار است. از نمک خوردن و نمک دان شکستنِ امثالِ آن طنزنویسی که به صدقه وزارتِ مهاجرانی به محبوبیت رسید و اکنون جانب دیگری را گرفته است بگذریم. روی سخن با آنهاست که به صرفِ چند دقیقه و ساعت تصمیم‌گیری می‌کنند، نه مشاهده‌ی یک عمر صیانت از حقوق ملت و مبارزه با ظلم و ریا و پراکندگانِ نکبت. ملتِ ایران یک بار سوار بر موج اعتراض به خاتمی رای داد و دگر بار از موج عدالت‌پروری به احمدی‌نژاد. بار اول بخت با وی یار بود که جنسِ تقلبی نصیبش نشد و بار دوم نگون‌بختی بود آینده‌ی محتومش. اگر این بار نیز از روی موج سبز و تسابز و اعتراض رای دهد، تنها کاری که می‌توانیم بکنیم اینست که دعا کنیم این بار «شانس» بیاورد. چیزی که تاریخ خلافِ آن را اثبات کرده است.


منبع: http://campaign88.persianblog.ir/post/258/

هیچ نظری موجود نیست: