۱۳۸۷ تیر ۱۷, دوشنبه

قهرمان پیرهن قرمزی



قهرمان پیرهن قرمزی

امروز پس از آنکه مصاحبه ی و داستان فرار احمد باطبی را با روزآنلاین خواندم، اول خوشحال شدم که این جوان بیگناه و مورد ظلم واقع شده بالاخره از زندان نجات پیدا کرد و توانست آزادی رو در آغوش بگیرد. به او و خانواده اش این آزادی را تبریک می گویم و امیدوارم بتواند با آرامش و آسایش در مسیری که علاقه مند است به فعالیت ادامه دهد.

پس از آن عمیقاً به فکر فرو رفتم و متاسف شدم، که جامعه ی ما هنوز از قهرمان پروری رنج می برد، قهرمان های خاکستری، صورتی و پیرهن قرمزی. دوستانی که در آشفته بازار جامعه روی موج های کاذب ایجاد شده سوار می شوند و جامعه هم نظاره گر این موج می گردد و تحت تاثیر قرار می گیرد. البته روی سخن در این مقال با شخص "احمد باطبی" نیست، هدف نگارنده موشکافی یک ناهنجاری اجتماعی است، که جامعه ی ما با آن درگیر می باشد و همچون یک غده ی سرطانی در بدنه ی جامعه رشد کرده و پادتنی را یارای ریشه کنی آن نیست. "قهرمان پروری" این درد ماست، روزی از خاتمی قهرمان می سازیم، روز دگر احمدی نژاد منجی می شود، و امروز زمزمه های قهرمان شدن و ناجی شدن عبدالله نوری به گوش می رسد! سئوالی که مطرح می گردد اینست که :آیا این افراد هستند که می توانند نوید دهنده ی فردایی بهتر برای کشتی شکسته ی کشور ایران باشند؟ آیا این شخص و یا آن شخص قادر به برآوردن نیازهای مردم ما می باشند؟ یا اینکه مردم همه با هم باید به چاره جویی بپردازند و به اجماع برسند و برای جامه ی عمل پوشاندن به این اهداف افراد را به خدمت بگیرند؟

قهرمان های تو خالی چطور بوجود می آیند؟ اگر به این سئول پاسخ دهیم، می توانیم کارآمدی یا ناکارآمدی قهرمان را بررسی کنیم. من باز هم از دوست عزیز احمد باطبی استفاده می کنم. بنده به عنوان کسی که بارها رهبری یا در جریان امور تعداد زیادی از حرکت های دانشجویی-صنفی بوده ام و عملکرد دانشجویان را در این موقعیت ها به خوبی دیده ام و بررسی نموده ام. اصولاً ما در جنبش های دانشجویی از بین شرکت کننده ها، حداکثر 20 درصد از افراد بودند که دلیل اصلی جنبش را می دانستند و موافق و حامی آن بودند و بقیه ی شرکت کننده ها، کسانی بودند که اصولاً از دلیل جریان آگاهی نداشتند، اما به دلیل حس ماجراجویی و تخلیه ی انرژی های تخلیه نشده، با ما همراه می شدند و حتی عملکرد آنها خیلی رادیکال تر از افرادی بود که واقعاً با نظریه ی شکل گیریه این جنبش موافق بودند، چون این دسته از شرکت کننده ها، نه بدلیل رفع یک مشکل دانشجویی، بلکه برای تخلیه ی انرژی در جمع ما حضور می یافتند و شدت عملکرد آنها به میزان این انرژی ذخیره شده بستگی داشت و نه ، ارضای دلیل جنبش. گاهاً ما به خواسته های خود می رسیدیم ولی این افراد کماکان علاقه مند به ادامه دادن حرکت بودند، حتی بدون دلیل.

حال شما این صحنه را تصور کنید، در شلوغی های تیر ماه 1378 جوانی از میان این جوانان پر جنب و جوش و با انرژی پیرهن خونین دوستی که دیروز مورد ضرب و شتم قرار گرفته رو در دست گرفته و بالای سر برده، در شلوغی عکاسی انگشت بر شاتر خود می فشارد و عکسی گرفته می شود، مدتی بعد سردبیر یک مجله از دیدن این عکس لذت می برد و دستور چاپ آن بر صفحه ی اول آن مجله ی معروف را صادر می کند و در تمام دنیا این عکس رویت می شود و همه ی جهانیان تحت تاثیر این پیرهن خونین قرار می گیرند، نه کسی که آن را دردست دارد. حال برگردیم به آن کشوری که این صحنه در آن شکار شده، در این کشور قاضی که نمی داند، چه باید بکند و با که برخورد کند، بدلیل در خطر افتادن آبروی نظام به خاطر این عکس، آن جوان پرشور را که شاید فقط به خاطر ناراحتی از جراحات دوستش آن پیرهن قرمز را بالا برده و شاید آن لحظه فقط می خواسته همچون دیگران چیزی در دست داشته باشد، را به اعدام محکوم می کند! این جوان بیگناه بدون هدف و آگاهی، حتی در کابوس خود هم نمی دید که این پیرهن می تواند به قیمت جانش تمام شود، خود را در کام مرگ می بیند، از طرف دیگر مردم این جامعه که تشنه ی اینطور اتفاقات هستند، از او بتی ساختند و او را همه جا نواختند و بدین گونه او شد "قهرمان پیرهن قرمزی" ! آیا اگر آن روز این عکس گرفته نمی شد این اتفاق می افتاد؟ آیا اگر آن سردبیر تحت تاثیر این عکس قرار نمی گرفت، قهرمان پیرهن قرمزی به دنیا می آمد؟ جواب اینست، "نه"، قهرمان پیرهن قرمزیه ما هیچ چیز از خود ندارد، قهرمانیه خود را مدیون انگشت عکاس است که به موقع بر شاتر لغزید و آن دست سردبیر است که پای صفحه ی اول را امضا کرد و آن عکس بر جلد آن مجله نقش بربست، شایدم مدیون چماقی است که دوستش رو خون آلود نموده است و این پیرهن رو به او هدیه داده است، شاید این حکم آن قاضی است که او را به اوج برده و شاید مردمی که تشنه ی این گونه اتفاقات هستند شاید هم .....

چیزی که مهم است، اینست که دلیل این قهرمانی هر چه که هست، آن شخص نیست، کارهای او نیست، صحبت هایش نیست، دلیل این قهرمانی هر آنچه می تواند باشد، جز "احمد باطبی" ، باطبی عزیز حال که از بند رها شده ای، زمان آن است که از تمام دست اندر کاران این قهرمانی ناخواسته قدردانی کنی، از آن سرباز باتوم به دست، آن دوست کتک خورده، آن عکاس، آن سردبیر و آن قاضی و مردم کشورت که اینگونه تحت تاثیر چنین اتفاقاتی قرار می گیرند و از همه مهمتر آن پیرهن و نه خود پیرهن، بلکه آن لکه های خون، آن چند لکه ی خون بود که "باطبی" رو "قهرمان پیرهن قرمزی" کرد.

البته این محدود به آقای باطبی نیست، مثالهای مشابه بسیار است، مثلاً در مورد آقای کرباسچی، این کرباسچی نبود که قهرمان شد، بلکه لحن و ادبیات "محسنی اژه ای" بود، که از او قهرمان ساخت. متاسفانه داستان تمام اسطوره های ما همین است، تمام قهرمانان ما اینگونه زاده می شوند.

حال آیا قهرمانی که اینگونه بوجود می آید قادر به تغییر شرایط است؟ آیا خاتمی که تعداد زیادی از مردم برای اعتراض به ناطق نوری به او رای دادند، می توانست شرایط را عوض کند؟ یا احمدی نژاد عوامگرا و دروغگو که با دروغ های عجیب و غریبش سطوح پایین جامعه را با خود همراه کرد، می تواند منجی مردم باشد؟ مطمئناً حواب منفی است. قطعاً ما از قهرمان پروری راه به جایی نمی بریم.

متاسفانه این دردی است ما سالها و قرنها از آن رنج می بریم، قهرمان پروری و انتظار منجی! از زمانی که ما ایرانیان رسماً به مذهب شیعه در آمده ایم، همیشه منتظر ظهور یک منجی بوده ایم و هیجوقت کاری در جهت تغییر شرایط خود انجام نداده ایم، چون فکر می کنیم، روزی می رسد که مردی شمشیر به دست، ناگهان و ناخواسته از جایی بر می خیزد و به جنگ بدیها می رود و پس از آن ما همه با هم در صلح و آرامش و آسایش زندگی خواهیم کرد.

ایکاش روزی می رسید که باور می کردیم، ما را رهایی نمی رسد، مگر به وحدت، ایکاش مردم و دلسوزان جامعه در می یافتند که "امام زمان" هم بدون کمک مردم و وحدت همگانی نمی تواند کاری از پیش ببرد. این نیاز و خواست جمعی است که تغییر دهنده ی وضعیت به هم گره خورده ی ماست.

محسن (ساز مخالف)

۶ نظر:

ناشناس گفت...

Didgahe shoma beh in mozou kheily jalebe. Baa natayeji keh dar akhare neveshtat behesh residy ham kamelan movafegam. Vally vagan ensaf nist keh begi “dalile in gahremani har ancheh mitavanad bashad be joz ahmad batebi”... Be har hal ishoun ham kary kard keh kheilyhaye digeh nemikonan, dorost mesleh khode shoma keh minevisy va digaran ro az matalebi keh shayad hichvaght be fekreshoun nareseh ashkar mikony, oun ham kary kard keh vageyate ettefagati keh oun rouz oftad ro be adamhayi keh az hame ja bikhabaran neshoun dad. Nemidounam manzouram ro mifahmy ya nah. Vally kamelan movafegam keh gahremane ba’dy va shayad asly oun sardabiry boud keh in axo chap kard!

ساز مخالف گفت...

ببینید دوست عزیز، من هیچ دشمنیی با "احمد باطبی" یا قهرمانان اینچنینی مثل "خاتمی" ندارم، حرف من اینه که :
این شخص و یا اشخاص اینچنین ناخواسته در چنین شرایطی قرار می گیرند، اصلاً خودشون هم نمی خوان و نخواستن که توی چنین مشکلی بیفتن، به طور مثال در مورد مصداقی که من مطرح کردم، ایشون واقعاً اون لحظه چه هدفی رو دنبال می کرده؟ نمی خوام بگم این آقا هیچه، نه ایشون به عنوان یک دانشجوی معترض محترمه، اما نه بیش از اون، کسی که باید ستایش بشه عکاس وقت شناس و سردبیر باهوش مجله ی اکونومیست، تحلیل های من از باطبی به عنوان یک قهرمانه، اونطور که خودش فکر می کنه و جامعه به قضیه نگاه می کنه، اگر من می گم ایشون هیچ نقشی نداشته، منظورم نقش آفرینیه آگاهانه در قهرمانیه و گرنه به عنوان یک دانشجوی معترض ستایش شدنیه.

ممنون به خاطر نظرتون،
سازه مخالف

ناشناس گفت...

mohsen joon keep it up man;)

ناشناس گفت...

من منظور شما رو درباره "نقش آفرینیه آگاهانه در قهرمانی" رو نمیفهمم.

ساز مخالف گفت...

یکم مسیر از اون چیزی که می خواستم بگم پرت شد، اولاً کلاً خود موضوع قهرمانی و قهرمان پروری مذموم و پس از اون اگه می گم نقش آفرینیه آگاهانه ای وجود نداشته، یعنی پیرهن خونین بالای سر بردن که قهرمانی نمی آفرینه، اینکار اصلاً درخور ستایش نیست، یعنی هست، اما نه قهرمانی، حالا اگر صاحب اون پیرهد بود باز قابل قبول بود، منظورم عزت ابراهیم نژاد، نمی دونم منظور منو فهمیدی یا نه؟ خلاصه و رکش اینه که کارهایی از این دست اصلاً درخور قهرمانی نیستن، اما حواشی ایجاد شده اس که این چیزا رو مهم می کنه.

ناشناس گفت...

خیلی ممنون از اینکه وقت صرف کردید و توضیح دادید. همیشه موفق باشید.