۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

مسلمانی به روش ایمان کلامی

مسلمانی به روش ایمان کلامی

حالا که مرتد به نظر می یام، تصمیم گرفتم حرفهامو بزنم که اگه یک روز مهدور الدم شدم و به جرم ارتداد به اشد مجازات رسیدم، ناکام از دنیا نرم و حرفامو زده باشم. ضمناً این دفعه تصمیم گرفتم به جای اینکه شما رو مخاطب قرار بدم، از ضمیر" سوم شخص" و " اول شخص" استفاده کنم، که به قول یک نفر که با من بازی می کنه و من رو سر کار گذاشته: "خودتون رو زیر سئوال نبرید" .

تا حالا شده به یک نفر بر بخورید که نماز نخونه، روزه نگیره، حجاب براش ارزشی نداشته باشه، تهمت بزنه، ظلم بکنه، خیانت بکنه، به ناموس دیگران نظر داشته باشه، مشروب بخوره، غیبت بکنه، دروغ بگه و غیره ... و در عین حال ادعا کنه که مسلمونه؟

اگه شما ندیدید ، من حداقل هزاران هزار آدمه این شکلی دیدم، خوب حالا سئوال اینه که آیا اصلاً این سیستم مسلمانی قابل قبوله یا نه؟؟؟! البته به هیچ کسی مربوط نیست که تو دل افراد چی می گذره، منم اگر میگم، هدفم بررسیه یک ناهنجاریه اجتماعیه، کاری به اون افراد ندارم و نمیخوام هم اونها رو متهم کنم یا بازخواست کنم، می خوام یک نظر موشکافانه و منصفانه در این زمینه بدم.

سئوالی که پیش می یاد اینه که اصولاً اعتقاد به یک دین خاص چطور تعریف می شه؟ یعنی من چطور می تونم مدعی بشم که مثلاً به فلان دین اعتقاد دارم؟ البته ین ادعا برای دیگران نیست، یعنی منظورم خودمه، من به عنوان یک شخص چطور می تونم به خودم اثبات کنم که به یک دین خاص اعتقاد دارم؟ به طوریکه خودم به اعتقادات و حرف خودم شک نکنم؟ یا "اصلاً اعتقاد داشتن یعنی چی؟ " آیا اگر پدربزرگ من توی گوشم اذان بگه و من در یک خانواده ی به ظاهر مسلمان بزرگ بشم، به این معنیه که من مسلمانم؟ یا اگر یک کشیش من رو غسل تعمید بده و مادربزرگم هر هفته بره کلیسا، این بدین معنیه که من مسیحی هستم؟! چطور می شه به این سئوال جواب داد، به طوریکه قبل از دیگران، خود شخص ارضاء بشه؟ یعنی خود شخص بفهمه که به خودش دروغ نمی گه و سره خودش رو کلاه نمی گذاره! ایمان قلبی یعنی چی؟ ایمان عملی یعنی چی؟ آیا ما چیزی به عنوان ایمان کلامی هم در دنیا داریم؟ آیا من می تونم با تکرار این جمله که "من مسلمونم" یا "من مسیحیم" یا هر دینه دیگه، به خودم و دیگران بقبولونم که به اون دین خاص اعتقاد دارم؟

آیا قبول دارید که ایمان عملی بعد از ایمان قلبی بوجود میاد؟ ما دو نوع ایمان عملی در دنیا داریم، اول اونکه ناشی از عادته و بیشتر بین عوام رونق داره، و دوم اونیکه نتیجه ی ایمان قلیبه که بین خواص و خودشناسان بوجود میاد. یک عده از خواص هستند که در دنیای امروز تعدادشون خیلی هم زیاده، این خواص فقط به "ایمان کلامی" اعتقاد دارند.

حتماً سئوالتون اینکه "ایمان کلامی" چیه؟ جواب اینه: ایمان کلامی یعنی یک شخص به زبان ادعا کنه که به یک دین اعتقاد داره، ولی عملاً به آموزه های عملیه اون دین جامه ی عمل نپوشونه."

حالا یک سئوال دیگه مطرح می شه، سئوال دوم اینه که : اگر من به قوانین و آموزه های یک دین عمل نکنم، از کجا می تونم بفهمم که "مثلاً" مسلمونم؟

به نظر من کسی که به خط قرمزهای یک باور اهمیت نمیده، نمی تونه مدعی باشه که اون رو قبول داره. به نظر میاد در دنیای امروز این شبهه برای ما پیش اومده که مثلاً اگر توی مسیحیت غسل تعمید دیده باشیم و اگر کسی سیلی بهمون زد و اونطرف صورتمون رو آوردیم و گفتیم بزن، این حس رو می کنیم که مسیحی هستیم. یا اگر در گوشمون اذان گفته باشند و اصول : "توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد" رو کلاماً مدعی باشیم که قبول داریم، حسسه مسلمون بودن می کنیم، اونم از نوع شیعه اش!! آیا این شکلیه؟ آیا اینقدر ابلهانه و مسخره اس؟ اگر من چنین رفتاری بکنم خودم رو سرکار گذاشتم یا اون دین رو؟ آیا من به عنوان یکی از پیروان اون دین به حساب می یام یا یکی از دشمنان اون دین؟ به قول شریعتی: "بهترین روش تخریب یک چیز، بد تبلیغ کردن از اون چیزه"، با این نوع از این ایمان من چیکار دارم می کنم؟ به نظر من در واقع چنین کسی، با چنین عملکردی اول از همه خودش رو مسخره کرده و بعد از اون داره کریه ترین تصویر رو از دینی که مثلاً بهش معتقد رو به تصویر می کشه! خب دیگران چه فکری در مورد اسلام می کنن وقتی من به هیچ کدوم از دستوراتش عمل نکنم؟ فکر نمی کنن که این آدم تکلیف خودش رو نمی دونه؟ فکر نمی کنن که اسلام چطور دینه مسخره ای هستش که پیروانش به دستوراتش عمل نمی کنن؟

جالبتر از همه اینه که بعضی از افراد مرتکب شدن به این کارها رو : "اشتباه کردن یا گناه کردن" تعریف می کنن! "گناه" یعنی چی؟ "اشتباه" به چه معنایی هست؟ گناه یا اشتباه یعنی اینکه من یک چیزی رو می دونم غلطه و دوست ندارم انجامش بدم، ولی بر حسب اتفاق مرتکب اون کار می شم، یا اینکه می دونم یک کاری رو باید انجام بدم ولی سهل انگاری می کنم، تنبلی می کنم و موقتاً انجامش نمی دم و بعد از اینکه آگاهی پیدا کردم، از "اشتباه یا گناه" احساس پشیمونی می کنم، توبه می کنم و دیگه اون اشتباه رو مرتکب نمی شم. آخه نمی شه که من علناً بگم: "می دونم اینکار غلطه، اما انجامش می دم!!!" و همیشه اینکار رو انجام بدم در حالی که به اشتباه بودنش اذعان می کنم! خوب این دیگه چه صیغه ای هستش؟ من کی رو با اینکار مسخره می کنم؟ خودمو؟ دینو؟ دیگران رو؟؟! یا اینکه من احساس می کنم از پیامبر اون دین بیشتر می فهمم؟ جوابش ساده اس، من با اینکار فقط و فقط خودم رو مسخره کردم و سرکار گذاشتم! خوب اگر مسلمونم غلط می کنم نماز نمی خونم! بیخود می کنم طوری لباس می پوشم که پیرمرد 80 ساله دنبالم موس موس کنه، مشروب می خورم، غیبت می کنم، تهمت می زنم، ظلم می کنم، حق دیگران رو زیر پا می گذارم یا ...!

شما جواب این ابهامات رو بدید، من نمی خوام وارد جزئیات بشم و پرچونگی بکنم، حرف اصلیه من چیزه دیگه اس. اما قبل از اینکه حرف خودم رو بزنم، یک پیام برای افرادی که کلاماً به ادیان معتقد هستند دارم: "دوستان خودتون رو مسخره نکنید، شما با اینکار فقط دینی که کلاماً بهش اعتقاد دارید رو مسخره کنید و ضمناً خودتون ابله و بلا تکلیف به نظر میایید. اگر به دینی معتقد هستید به دستورات اون دین عمل کنید یا اینکه تکلیفتون رو با خودتون روشن کنید: یا به اون دین معتقد هستید یا نیستید، اینو روشن کنید، بینابین بودن هم خودتون رو گمراه می کنه و هم دیگران رو و هم اون دین رو بدنام می کنه."

حالا بحث اینه که چرا در عصر جدید اعتقاد به ادیان این شکلی شده؟ چون این فقط محدود به اسلام نیست، پیروان بقیه ی دین ها هم کمابیش مثل مسلمون ها هستن. در اصل اگه بخوام خلاصه بگم، در دنیای امروز آدمها احساس می کنن که بیشتر از آموزه های دینی می فهمن، در اصل آدمها به ادیان معتقد نیستند، آدمها کاری که فکر می کنن درسته رو انجام می دن و کاری که فکر میکنن اشتباه هست رو انجام نمی دن، کاری هم به دین ندارن. اما متاسفانه بدلیل پیوند عمیق بین نهاد آدمی با چیزی که بهش معتقده، شهامت این رو ندارند که به خودشون و دیگران بگن که :" من کاری که دوست دارم و می دونم درسته رو انجام می دم و کاری هم به فلان دین ندارم." متاسفانه امروزه آدمها دین رو به عنوان یک خصوصیت ظاهری و ژنتیکی یدک می کشن که به صورت خونی از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شه.

در واقع امروزه آدمها باورهاشون رو از طریق کنار هم گذاشتن باورهای دینیی که قبولشون دارن و تجربه ی بشری که در طول تاریخ بوجود اومده شکل می دن.نسل جدید بشر دیگه اهمیتی به ادیان نمی ده، اما شهامت فرار از اسم دین رو هم نداره، چون اینکار از نظر خانواده و جامعه هنوز قابل قبول نیست، در عوض این نسل در سر در گمی و بلا تکلیفی به سر می بره، یعنی کلاماً می گه به یک چیزی معتقده، اما عملاً هر چیزی که با عقلِ خودش سازگار هست رو از ادیان قبول می کنه و هر چیزی که از لحاظ تاریخی با اصول زندگیه اجتماعی سازگار نیست رو کنار می گذاره. و این عملکرد تداعی گر همون اجماع و وحدت بشریه که من در مطلب قبلی بهش اشاره کردم، با گذر زمان همه ی انسان ها در حال اعتقاد به یک سری باورهای مشترک هستند، همه به سمت یک باور مشترک حرکت می کنند، در بعضی جامعه ها مثل کانادا این حرکت تند تره و در بعضی از جوامع مثل ایران این حرکت کندتره. و این سرعت ربطی به مردمه این جوامع نداره، این شرایط حاکم بر این جوامعه که سرعت رو تعیین می کنه، مثلاً در ایران بدلیل مشکلات آزادیه بیان این حرکت کند پیش می ره، چون در ایران اگر من به عنوان یک مسلمان زاده ادعا کنم دیگه به اسلام اعتقاد ندارم، مرتد شناخته می شم و حکمم اعدامه! و من می بینم خیلی از افرادی که تا دیروز در ایران مسلمونه 3 آتیشه بودن الان با شرایط حاکم در خارج از ایران، بی پروا نظرشون رو در مورد اعتقاد به دین ابراز می کنن، می خوام بگم با توجه به پیشینه ی تاریخیه حاکم بر کشوری مثل ایران اگر این آزادیه بیان بر کشور ما حاکم بود، ما سالها پیش به این باور می رسیدیم که دیگه دین به تنهایی کارساز نیست. چون سابقه ی فرهنگیه ما بیشتره و تقریباً در طول تاریخ به تمام ادیان الهی و انسانی معتقد بودیم، زرتشتی رو تجربه کردیم، یهودی و مسیحی رو از نزدیک لمس کردیم، کمونیستی رو به صورت نسبی تجربه کردیم، مسلمون هم بودیم و ناکارآمد بودنه تمام ادیان رو دیدیم و فهمیدیم که دین نمی تونه به تنهایی انسان رو به مقصد برسونه و برای موفقیت لازم داریم که تجربه ی بشریت رو باهاش ترکیب کنیم. اما متاسفانه هیچ وقت شهامت ابراز و بحث در این مورد رو نداشتیم.

ما به اندازه ی کافی از جوامع غربی عقب هستیم، از لحاظ علمی و تکنولوژیک سالها و شاید قرنها از اونها عقبیم، تنها چیزی که برامون مونده این ادعای سابقه ی تاریخیه که تابحال به جز اسم بردن استفاده ای ازش نبردیم، الان وقته اینه که از این پیشینه ی تاریخی که تنها داراییمون هست استفاده کنیم و با پیشگیری از دیگران در زمینه ی فرهنگی، خودمون رو به اثبات برسونیم، ما می دونیم که چی درسته و تجربه ی انواع مختلف ادیان، باورها و فرهنگ ها رو داشتیم، الان وقتشه که از این تجربیات استفاده کنیم و خودمون رو به عنوان پیشتاز در این زمینه به جهانیان اثبات کنیم، ترس رو کنار بذاریم، با خودمون رو راست باشیم، تکلیفمون رو با خودمون روشن کنیم و به دیگران هم کمک کنیم که راهشون رو پیدا کنیم و سردمداره صلح جهانی باشیم و تمام این صلح رو به تمام انسانها از هر کشوری و با هر باوری هدیه کنیم و ایجاد کننده ی وحدت زود رس بشری باشیم. و اجازه بدیم دیگر ملل و فرهنگ ها با دیدن ما و الگو برداری از ما به این مرحله ی جدید از زنگیه بشری وارد بشن.

این وحدت نیاز به امام زمان نداره، این وحدت نیازمنده یک باور همه گیره، بیایید باور کنیم که همه ی آدمها می تونن دور هم جمع بشن و نیازی هم به امام زمان ندارند...قهرمان پروری بازنده است، اینو همه می دونن، باور و عزم ملیه که ایجاد کننده ی یک تحول بزرگه، حتی قرآن هم موکد این حرفه: " ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (سوره ی رعد، آیه ی 11) خداوند در وضع قومی تحول ایجاد نمی کند، مگر آنکه خود در وضع خود تحولی ایجاد کنند."

به امید روز وحدت و دوستیه تمام انسانها و کنار گذاشتن باورها و احساساتی که تخم دشمنی بین آدمها پراکنده می کنند.

محسن (ساز مخالف) .

۱ نظر:

ناشناس گفت...

dastet dard nakoneh aghayeh mohandes... ouni ke dareh bahat bazy mikoneh va sare karet gozaashte keh digeh dareh mireh va bar nemigardeh, agalan bezar ba dele khosh va khaterehaye khoub bereh!